شنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۷

من خود را تایید میکنم

" من خود را تایید میکنم "
این تمرین را روزانه، و هر روزدست کم سیصدیا چهارصدبار تکرار کنید.این خیلی زیاد نیست.هنگامیکه دلواپس و نگرانید، مشکل خود را دست کم به همین تعداد بررسی میکنید. بگذارید « من خود را تایید میکنم » ذکر مدام شما باشد و بی وقفه در دل خود تکرارش کنید.
تضمین میشود که گفتن « من خود را تایید میکنم » هر مخالفتی را که در آگاهی شما مدفون است به سطح می آورد.
هنگامیکه این اندیشه منفی برمیخیزد که « وقتی چاق هستی چگونه میتوانی خود را تایید کنی؟ » یا « احمقانه است که ادم فکر کند چنین کاری فایده ای هم دارد .» یا « تو که خوب نیستی » یا هر فکر منفی دیگر که به سر شما بیاید همان زمانی است که باید اختیار ذهن را به دست بگیرید . اصلا به آن اندیشه اهمیت ندهید ، تنها ببینید که چیست ، راه دیگری برای اینکه باز شما را در گذشته نگاه دارد. با ملایمت و آرامش به اندیشه خود بگویید :«من میگذارم که تو بروی . من خودم را تایید میکنم.» این بهترین راه است.

شفای زندگی
نوشته: لوییز هی
ترجمه: گیتی خوشدل

چهارشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۷

اگر نامرئی بودید چه کارهایی می کردید ؟

لیلای عزیزم بازی وبلاگی جدیدی راه انداخته و خوب لطف داشته و مرا هم دعوت کرده

من اگر قابلیت نامریی شدن داشتم حتما
1- میرفتم سراغ آدمهایی که دوستشون دارم و عاشقشونم و میشستم نگاهشون میکردم. میدونی اینجوری خیلی باحاله که اونا من را نبینند اما من بتونم ساعتها نگاهشون کنم و باهاشون همراه باشم. گاهی وقتی طرف مقابل میبینتت دیگه خودش نیست. یعنی لذتش کم رنگ میشه. به هر حال اول از همه این کار را میکردم. . به دفعات و طولانی مدت.. ادم وقتی نامریی کسی را از حضورش معذب نمیکنه. یه جور لذت همراهیه بی مزده..

2-اگه میفهمیدم جایی دارند راجع به من حرف میزنند حتما به صورت نامریی میرفتم تا بشنوم چی میگن. ادم خوبه انتقاد پذیر باشه . تعریف پذیر هم باشه. اما خوب جامعه اصولا رو در رو نه درست حسابی تعریفتو میکنه نه انتقادت را

3-به جاهای ممنوعه سر میزدم. لابد میپرسید جاهای ممنوعه کجاست؟ مثلا مجالس صوفیان. . گرد هم آیی جادوگران و ساحران. جاهایی که کارهای ما بعد الطبیعه میکنند. منظورم اینجور جاهاست. تا شاید سر از اسرار بعضی چیزا درآرم.

4- میرفتم روبروی ادمها می ایستادم و هر چی تو دلم بود را رو در رو بهشون میگفتم. بدون اینکه از قضاوت و واکنشی که دارند بترسم. و یا حس مراعات و خجالت داشته باشم. یا از وجه بترسم. خوب و بد همه را میگفتم تا دلم باهاشون پاک شه.

5- مطمئنم که کلی کار یواشکی و فضولی هم این لا به لا ها انجام میدادم که الان نمیدونم چیا میتونه باشه. هر وقت نا مریی شدم و انجام دادم خبرتون میکنم

6- از دوستان من هر کسی بخواد میتونه تو این بازی شرکت کنه. با یک دعوت مخصوص از
نوشته های پشت شیشه
رختکن خاطرات
گیس گلابتون
آبچینوس
ویولت

سه‌شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۷

غار علي صدر و طبيعت كوه دماوند در عجایب هفتگانه





در جدال بين روزهاي سخت و انسان هاي سخت ،‌اين انسان هاي سخت هستند كه مي مانند نه روزهاي سخت


اين جمله در مراسم معرفي عجايب هفت گانه جديد جهان، در جولاي 2007 در ليسبون پرتغال بيان شد.
و حالا در دومين مرحله عجايب هفت گانه طبيعي دنيا در معرض انتخاب قرار گرفته اند.... از بين462 نامزد از 6 قاره جهان (77 نامزد از هر قاره) بر اساس تعداد آرا در مرحله اول 21 فيناليست از هر قاره (جمعا 126 فيناليست)، و در مرحله دوم از بين اين 126 فيناليست عجايب هفت گانه طبيعي دنيا انتخاب و معرفي مي شوند. راي گيري تا پايان سال 2008 ميلادي ادامه دارد و نتيجه نهايي در سال 2010 اعلام خواهد شد

غار علي صدر و طبيعت كوه دماوند دو نماينده ايران در اين مبارزه هستند. در حال حاضر غار علي صدر در رتبه بيست و چهارم و كوه دماوند در رتبه بيست و هشتم اين ليست قرار گرفته اند. راي هر كدام از ما مي تواند اين دو شگفتي طبيعي كشورمان را به صدر جدول عجايب طبيعي دنيا نزديكتر كند.

براي اين منظور به تارنمای www.new7wonders. com مراجعه كنيد، روي نقشه قاره آسيا كليك كرده و راي خود را به غار علي صدر و كوه دماوند بدهيد. و یا به پیوند زیر مراجعه کنید و رای خود را بدهید.

http://www.new7wond ers.com/nature/ en/vote_on_ nominees/


بعد از پايان راي گيري براي شما ایمیلی ارسال مي شود. توجه داشته باشيد تا روی لینک ایمیلتان كليك نكنيد راي شما معتبر نخواهد بود

دوشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۷

اولین روز مدرسه، از جلو نظام

آغاز سال نو، با شادی و سرور
هم‌دوش و هم‌زبان، حرکت به سوی نور
آغاز مدرسه، فصل شکفتن است
در زنگ مدرسه، بیداری من است
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
هم‌شاگردی سلام، هم‌شاگردی سلام
مهر از افق دمید، فصلی دگر رسید
فصل کلاس و درس، ما را دهد نوید
شد فصل کسب علم، فصل تلاش و کار
دانش به نسل ما، می‌بخشد اعتبار
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
هم‌شاگردی سلام، هم‌شاگردی سلام
ای در کنار ما، آموزگار ما چون شمع روشنی،
در روزگار ما روشن ز نور توست،
کاشانه دلم در کار من تویی، حلال مشکلم
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
هم‌شاگردی سلام، هم‌شاگردی سلام
فردا از آن توست، ای نسل چاره‌ساز با یاری خدا، آینده را بساز
فردای روشن است، با وحدت کلام از ما تو را درود، از ما تو را سلام
در دل دارم امید، بر لب دارم پیام
هم‌شاگردی سلام، هم‌شاگردی سلام
***************


روز اول مهر را دوست دارم. بوی پاییزش. اون صبح زود بیدار شدن. همه چی نو. کیف . کفش. بوی پاک کن و مداد سوسمار نشان و اون تراشهای رنگ وارنگ.
اولین کیفم قرمز بود. چرمی . از این حالتهای شبه سامسونتی کوچولو. روش عکس مدرسه موشها بود. مانتو شلوارو مقنعه هم همه سرمه ای بود. از شب قبلش انقده خوشحال بودم که میخوام برم مدرسه که نگو.
اسم مدرسم " امید انقلاب " بود . توی خیابان رازان ، میدان محسنی . منطقه 3 تهران. درش سبز بوز. با یه پرده بزرگ سبز رنگ. که آویزان بود بعد از در. کلاسهای اول و دفتر مدرسه و اتاق بهداشت همه تو نیمچه حیاط بالا بود. همانجا هم صف بستیم و کلاس بندی شدیم. اسم معلمم "خانم هاشمی" بود. یادش به خیر چقدر دوسش داشتم و دارم. آخرین بار که دیدمش سال اول دانشگاه بودم. تو صف اتوبوس دیدمش.
یادمه سر کلاس ردیف وسط میز سوم نفر وسط میشستم.

هنوز اون فضا ، اون صدا که میگفت

حالا قشنگ بگو
بلند بگو
ب با آ چی میشه؟
و ما که داد میزدیم
با ، با ، با میشه

در ذهنمه

پنجشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۷

قطعه پازل منو شما ندیدی؟

یه چیزایی ، یه وقتایی
درست پیش نمیره
یه چیزایی ، یه وقتایی
داره پیش میره
اما درست نیست
باید وایسته
گاهی وقتا یه کارایی نهایت خریته
اما نمیدونم چیه ته دل آدم
که دوست داره خریت کنه
گاهی پازل آدمی قطعاتش نا مربوطه
انگاری فروشنده از قصد تیکه های چند تا بسته را با هم قاطی کرده
گاهی قطعه ها همه میزونن اما تو دوست داری چند تیکه را با بچه همسایه بغلی عوض کنی
هی دو تا از این دو تا از اون
به خودت که میای میبینی کل چیدمانت ریخته به هم
گاهی دوست داری شعر بگی
لغت پیدا نمیشه
گاهی دوست داری نقاشی کنی
رنگا در نمیاد
گاهی میخوای بغلش کنی، نیست
گاهی میخوای تنها باشی ، شلوغه

خدایا چرا همش یه جوریه؟
ناجور نیستا
اما خدایا بد جوری جور واجوره


مثل بازار پارچه ها
پراز رنگ و پولکه

گاهی جای ستاره ها
خواب پولک میبینی

گم میشی تو نورشون

(نکنه من گم بشم
شایدم گم شدم)

سه‌شنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۷

مسئله این است





تفاوت عشق و شهوت را فقط خداوند است که میتواند تشخیص دهد

یکشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۷

از هر چمن گلی 16

1-کار ی که مدتها بود به صورت خوش خوشک انجام میدادم. دو هفته ای است به صورت جدی شروعش کردم. فعلا حقوقش خیلی بالا نیست اما همین که بعد از یک سال خونه نشستن سر کار میروم خودش کلی خوب است. من اصلا طاقت بیکاری را ندارم. نمیدانم این حس استقلال مالی داشتن که سر حالم میاره. یا با مردم در ارتباط بودن. یا احساس فید بودن یا مسدولیت داشتن. یا همش. خلاصه هر چه که هست به فال نیک گرفته ام

**************
2- گفتم سر کار میرم اما این تز لیسانس کماکان به قوت خودش باقیه تو این یک سال مثلا نشستم خونه جمعش کنم. هنوز جمع نشده. یه دعایی بفرمایید جمعیا شاید این تز ما هم بسته شد
***************
3- این روزها خیلی به عشق فکر میکنم. به بخشیدن عشق بدون توقع. به اینکه میشد تو خیابون اگه دلت خواست به همه لبخند بزنی. باهاشون دست بدی. بغلشون کنی. ببوسیشون. یعنی اگه این قوانین و ضوابط دستو پا گیر اجتماعی نبود مردم راحت تر ابراز علاقه نمیکردن به هم؟ راحت تر عشق نمیچرخید بینشون؟ شاید هم فرقی نمیکرد.
فکر میکنم کینه بدترین بیماری که یک آدم میتونه بهش مبتلا بشه
خلاصه خیلی دارم به این قضیه فکر میکنم. شاید در چند روز آینده مفصل راجع بهش بنویسم************
4- این سریالهای ماه رمضون امسال اصلا جذابیت سالهای پیش را نداره
*************
5- دبی هنوز گرمه و شرجی. ماه رمضان هم هست و واویلای نخوردن وسط خیابون . یه مسجد بغل خونه ما ساختن . ساعت 5 صبح آنچنان الله اکبر میگه که انگاری بلند گوش نصب شده رو رختخواب من. بعدشم دو رکعت نماز صبح با بلندترین صدای ممکن. سوره حمد هم که نمیخونن. کوچیک کوچیکش 30 تا ایه داره. نمیدونم این قراره دائمی باشه یا مال همین ماه فقط.

یکشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۷

در ستایش کامل‌ترین خردادی دنیا

بنا به روایتی عباس کیارستمی سی‌ویکم خرداد یعنی آخرین روز ماه جوزا به دنیا آمده، از این رو باید همة ویژگی‌های 2گانه خردادی‌ها از خوب و بد را یک‌جا در خود داشته باشد. هم‌چنین بنا به روایتی عباس کیارستمی متولد سال اژدهاست(همان نهنگ خودمان) و بر اساس تمامی کتاب‌های سرنوشت‌حدس‌زنی(می‌دانید که ذکر نام طالع‌بینی پیگرد قانونی دارد) یک خردادی متولد سال اژدها خصلت‌هاش 2چندان می‌شود(2×2 چهار چندان).

خرداد، دو پیکر یا همان جوزا با سمبل دوقلوها نشان‌دهندة خواسته‌های متفاوت بشر در یک زمان است. افراد متولد این ماه زنانگی و مردانگی به غایت دارند و مدام در کشاکش این‌دو به دنبال حفظ تعادل‌اند. بعضی از این کتاب‌های سرنوشت‌حدس‌زنی به راحتی می‌گویند متولدین ماه خرداد دو شغل دارند، دو خانه دارند، دو ماشین دارند، در آن واحد به دو چیز علاقه دارند؛ گاهی بیش از دوتا و گاهی اصلا هیچ. در دو جهان شهرة خاص و عام‌اند؛ شهرت از آن جهت که یک خردادی چه بخواهد و چه نخواهد همیشه سر صف قرار می‌گیرد و به‌خاطر اژدهایی بودنش همیشه جلب توجه می‌کند.

ستاره بخت برای یک خردادی اژدهایی سوسو نمی‌زند بلکه مدام درحال انفجار است. با این‌حال به‌خاطر همان خصلت 2گانه، یک خردادی در اوج خوشی به یاد زوزهای غم‌انگیز زندگی خویش می‌افتد و با آنکه بیش از همه لذت زندگی را می‌داند مدام از مرگ حرف می‌زند.

بد نیست بدانید سوفوکل و مرلین مورنو هر دو خردادی بودند. البته هیچ‌کدام کامل‌ترین خردادی محسوب نمی‌شوند برای اینکه کیارستمی یک خردادی اژدهایی‌ست و جاودانگی‌اش را از اژدها بودنش می‌گیرد.



شادمهر راستین( یک خردادی-اژدهایی دیگر!)



برگرفته شده از مجله آدم برفی ها

پنجشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۷

به چه دلخوش هستید و چه وقت؟

پونه عزیزم از من برای این بازی دعوت کرده

1- قدم زدن زیر باران بدون چتر بدون کلاه،هر وقت
2- قدم زدن زیر برف با دوستایی که اهل برف و سرمان مثل سمیرا و آراد، هر وقت
3- رقصیدن ( در هر شرایطی که باشم رقص حسابی به من انرژی میده)
4- صحبت با یاسمن در مورد 1000 تا چیز از جمله درد مشترک به وقت دلتنگی و تنهایی
5- رفتن با سمیرا به کافی شاپ کلاسیک تو ولیعصر وقتی دوست دارم شیطنت کنم
6- گرفتن کادووقتی اصلا انتظارش را ندارم
7- یه هات چاکلت توی استار باکس و بعدشم یه قلیون توی یکی از این کافه عربیاوقتی اخلاقم پاک به هم ریختست و نیاز دارم فکر کنم
8- زمانهایی که ایرانم
9- وقتی کار مشاوره و درمان انجام میدم
10-وقتی بتونم یک گرهی از مشکلات کسی را به هر نحوی باز کنم و لبخند رو لباش بیارم
11- وقتی نشانه های خدا را به وضوح در طول روز ببینم
12- وقتی با آراد در ارامش کامل روی مبل ولو شدیم و چایی میخوریم
13- وقتی.......


الان که دارم فکر میکنم تو دنیا خیلی چیزها هست که من را شاد میکنه
صدای مادرم- خنده پدرم پای تلفن- یاد دوستام و اینکه دوستم دارند و من دوستشون دارم و

خود خود زندگی

اگه بخوام همشو بنویسم خیلی میشه