دوشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۹

چه بی تابانه میخواهمت

( حال این روزهای من. )

**********


چه بی تابانه می خواهمت

ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری!

چه بی تابانه تو را طلب می کنم!

بر پشت سمندی

گویی، نو زین

که قرارش نیست

و فاصله

تجربه ئی بیهوده ست

بوی پیرهنت

این جا، واکنون...

کوه ها در فاصله

سردند

دست، در کوچه و بستر

حضور مانوس دست تو را می جوید

و به راه اندیشیدن

یاس را، رج می زند

بی نجوای انگشتانت

فقط...

و جهان از هر سلامی خالی است

احمد شاملو

3 Comments:

At ۱۱:۵۴ بعدازظهر, Anonymous samira said...

و جهان از هر سلامی خالی است

 
At ۱۲:۰۸ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس said...

و من در حسرت آخرین تماس
بی تابانه می خواهمت

 
At ۹:۱۵ قبل‌ازظهر, Blogger مسافر کوچولو said...

بی نجوای انگشتانت

 

ارسال یک نظر

<< Home