چهارشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۸

یک سفارش کائناتی

این روزها دلم میخواهد خداوند بیاید پایین ،صاف در چشمانم نگاه کند. دستم را بگیرد و ببرد حمام. خودش عین این دلاکهای قدیمی با کیسه و سفیداب بیفتد به جانم. آنچنان چرک از تنم بگیرد که پوستم خون بیفتد. انقدر خوب بشورتم که اخر سر خودش لبخندی از رضایت بزند و سری تکان دهدو بگوید حالا تمییز شدی!

برچسب‌ها:

شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۸

جمله سازی

معجزه- آرامش- ایمان- گناه- موهبت- رحمانیت-اتفاق- دل- مغز- فکر- خدا- آمار- شاید- قطعیت- توکل- سپاس- دلواپسی- ریسک-دعا- ذکر- توبه- نشانه- فرشته- من - دیگران- پاسخ- عمل- عکس العمل- دل آشوبه- سر درد- واگذاری- صبر- سرسپردگی- قتل- نذر- نیاز- شمع- اشک- قسم-

چهارشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۸

از هر چمن گلی-19

1- کتاب " زمانی که یک اثر هنری بودم" نوشته امانوئل اشمیت را خواندم و بسیار دوست داشتم. مثل تمام کارهای دیگر اشمیت که مثل یک تلنگر به عصبهای درون مغزم مرا به فکر وادار میکند. این یکی هم در طول روز گاهی به سراغم می آید. آنجا که میبینم غالبم چقدر ساختگی است.
از دوستانی که پیشنهادش را داده بودند ممنون

2- کتاب بهار 63 نوشته آقای مجتبا پور محسن را هم خواندم. کتاب در نوع خودش خوب بود. به نظرم خیلی مردانه بود. طوریکه من در بخش زنانه اش احساس خلا و کمبود میکردم

3-مجددا در شرف اسباب کشی هستم. در این 8 سال هر دوسال خانه عوض کرده ام. انگاری قرار نیست هیچ جا بیشتر از دوسال بمانم.

4- این آهنگ "همش" محسن نامجو خیلی خیلی خوب است. اما از ان بهتر میشود اگر من بفهمم "بل بل زدن" یعنی چی؟ که اواستفاده میکند

5- سال 88 سال عجیبی بود. تا اینجایش که پر از اتفاق و ماجرا بود. از وضعیت اقتصادی دبی و تاثیرش بر زندگی من و دوستانم. تا انتاخابات و تاثیرش بر ایرانیان. و کمی شخصی ترش آمدن پدر مادرم به ایران . به خیر گذشتن جراحی معده پدربزرگم. خوردن زمین مادربزرگم. فوت خاله ام و حضور من در غسال خانه. یافتن دوستهای جدید. .رفتن دوستهای قدیمی از ایران.
اینکه آراد به راحتی وبزای امریکا گرفت. دیدار با کلی رفیق وبلاگ نویس که انگار 100 سال میشناسمشون. خلاصه امیدوارم تا آخر سال خدا همینطوری هوامو داشته باشه

6- تازگیا خوابهایی که میبینم یادم نمیمونه. این اصلا خوب نیست

7- پریروز صبحی رفتم مسواک بزنم دیدیم یک سوسک نشسته رو مسواکم. من از سوسک متنفرم.. حالم را خودتان تجسم کنید

8-این سریال دلنوازان چقدر مزخرف بود

برچسب‌ها:

سه‌شنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۸

روز خود را چگونه گذراندید؟

امروز 19 آبان است. یک روز عجیب ! . صبح بعد از خوردن صبحانه مبخواستم برم دوش بگیرم که در حمام متوجه میشم آب قطعه. این اتفاق در دبی،. آن هم در شهرک ما تا حالا سابقه نداشته. اگر هم قرار بوده قطع بشه خبر میدادند. وقتی مطمئن میشم خبری از آب نیست میام بیرون تا حاضر شم و برم سر کار. . در آخرین لحظه که میخوام عینک آفتابی بزنم متوجه میشم دسته عینک آفتابی تو کیفم شکسته. خوب این هم از این. سوار ماشین میشم بعد از یک ملاقات میرم سر کار. عصر موقع خروج جلوی چشمم پلیس ماشینم را به خاطر نیم ساعت بدون پارکو متر بودن جریمه میکنه . قراره تعمیر کار بیاد کولرهای خونه جدید را یک نگاهی بندازه. تا اونجا میرم و میبینم کلید خانه را نیاوردم. بعدش میرم آرایشگاه. آرایشگر عزیز آنچنان ابروهایم را تا به تا برداشت که بیایید و تماشا کنید. شام با آراد میریم بیرون. میخوایم عکسی کنیم. باطری دوربین با اینکه شارژ کامل داره اما کار نمیکنه. . من هنوز لبخند بر لب دارم. آخه امروز 19 آبان است.

چهارشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۸

و خداوند کلمه کم آفرید




قسم به "م "
قسم به "ط"
که گاهی سکوت عاجزانه ترین انتخاب است

سه‌شنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۸

روزنامه نگاران ایرانی شماره 20 - زندگی





بالاخره بعد از مدتها شماره بیست روزنامه نگاران ایرانی با موضوع زندگی در آمد. این شماره به سردبیری همایون خیری با طراحی گرافیکی بهنام صالحی به روی پیش خوان مجازی آمده و نوشته هایی از:
مجید آل ابراهیم ، محمد معینی ، رودی برومند ، نسیم راستین ، همایون خیری،وحید پوراستاد ، پرشین سعیدواقفی در آن به چشم میخورد