سه‌شنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۵

از هر چمن گلی 9

1-یک مدتیه سر کار نمیرم. حدود 1 ماهی میشه. برای کسی مثل من که 8 سال مداوم هر روز صیح پا شده و رفته سر کار ، الان مثل یک تعطیلات دلچسب میمونه. البته قصد ندارم مادام العمر تو تعطیلات باشم.
**********
2-کسی از این مامان نیلو خبر داره؟ کسی میدونه چرا دیگه نمینویسه؟
از بیگانه چطور؟
آخه این انصاف نیست. همینجوری بی خبر میذارن میرن و یا دیر به دیر مینویسن.
این وبلاگ شهر هم واسه خودش قاعده داره آخه. رسم همسایگی. نون و نمک خوردن..بابا نمیگین دل آدم شور میفته.
***********
3-این وبلاگ را جدیدا کشف کردم.خیابانگرد
یه نظرم بیشتر تو کار ادبیات است که همین قسمتش کلی برای من خوشایند بود.
**************
4- در هفته ای که گذشت من یادم رفت روز تولد سهراب سپهری ، 15 مهر را، یک یاد آوری بکنم.
به کتابش که تفال زدم این آمد.

نيايش

نور را پيموديم ، دشت طلا را در نوشتيم
.افسانه را چيديم ، و پلاسيده فكنديم.
كنار شنزار ، آفتابي سايه وار ، ما را نواخت. درنگي كرديم.
بر لب رود پهناور رمز روياها را سر بريديم
.ابري رسيد ، و ما ديده فرو بستيم.
ظلمت شكافت ، زهره را ديديم ، و به ستيغ بر آمديم.
آذرخشي فرود آمد ، و ما را در ستايش فرو ديد.
لرزان ، گريستيم. خندان ، گريستيم.
رگباري فرو كوفت : از در همدلي بوديم.
سياهي رفت ، سر به آبي آسمان ستوديم ، در خور آسمانها شديم.
سايه را به دره رها كرديم. لبخند را به فراخناي تهي فشانديم .
سكوت ما به هم پيوست ، و ما "ما" شديم .
تنهايي ما در دشت طلا دامن كشيد
.آفتاب از چهره ما ترسيد
.دريافتيم ، و خنده زديم
.نهفتيم و سوختيم
.هر چه بهم تر ، تنها تر.
،از ستيغ جدا شديم:
من به خاك آمدم،و بنده شدم
.تو بالا رفتي، و خدا شدي .
**********
5- خواستم اینحا یاد آوری کنم که زیر هر عکسی که من میذارم ، معمولا یک آهنگ هست که با کلیک کردن روی عکس مییتوانید گوش کنید.

3 Comments:

At ۵:۰۷ بعدازظهر, Anonymous ناشناس said...

kami esterahat khoobe:) movafagh bashi

 
At ۱۲:۵۹ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس said...

من یه خبر کوچولو از هفته پیش دارم همه شون خوب و خوشن. خداروشکر! بقیه رو ایمیل بزن از خودش بپرس:) درمورد استراحت میفهمم چی میگی من بعد از 12 سال الان 2 ساله که خونه نشینم واسه کوچیلی امسال اگه خدا بخواد تا 2-3 ماه آینده که مهدش درست بشه و یه سفر هم برم ایران و برگردم میرم سر کار.

 
At ۲:۳۱ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس said...

عیب نداره دوباره میری سرکار. گاهی هم استراحت خوبه. شایدم یه کار متفاوت پیدا کردی. همیشه ایستادن وسط راه بد نیست.

 

ارسال یک نظر

<< Home