جمعه، دی ۲۲، ۱۳۸۵

گردش سایه ها

انجیر کهن سر زندگیش را میگسترد.
زمین باران را صدا میزند.
گردش ماهی آب را میشیارد.
باد میگذرد.چلچله میچرخد.و نگاه من گم میشود.
ماهی زنجیری آب است و من زنجیری رنج.
نگاهت خاک شدنی ، لبخندت پلاسیدنی است.
سایه را بر تو فرو افکنده ام ، تا بت من شوی.
نزدیک تو میایم ، بوی باران میشنوم : به تو میرسم ، تنها میشوم.
کنار تو تنها تر شده ام.از تو تا اوج تو ، زندگی من گسترده است.
از من تا من ، تو گسترده ای.
با تو برخوردم، به راز پرستش پیوستم.
از تو به راه افتادم، به جلوه رنج رسیدم.
و با این همه ای شفاف!
و با این همه ای شگرف!
مرا راهی از تو بدر نیست.
زمین باران را صدا میزند، من تو را.
پیکرم را زنجیری دستانم میسازم، نا زمان را زندانی کنم.
باد میدود ، و خاکستر تلاشم را میبرد.
چلچله میچرخد. گردش ماهی آب را میشیارد.فواره میجهد:لحظه من پر میشود.

سهراب سپهری

8 Comments:

At ۴:۰۶ بعدازظهر, Anonymous ناشناس said...

گفتی انجیر کهن من انجیر دلم خواست آورا. وای که من چقدر بی جنبه هستم. :)

 
At ۷:۵۱ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس said...

سلام چندی است نتونستم پیشت بیام و حالا باید سال نو سالگرد ازدواجت و سه ساله شدن وبت را تبریک بگم

 
At ۵:۳۸ بعدازظهر, Anonymous ناشناس said...

سلام . انتخاب بسیار زیبایی بود . لذت بردم . اسکناس ها بی گوشه هم جالب بود ... شاد باشی و همیشه پیروز ...

 
At ۳:۱۴ بعدازظهر, Anonymous ناشناس said...

زمین باران را صدا میزند، من تو را.
انتخاب قشنگی بود آورا جان

 
At ۳:۴۴ بعدازظهر, Anonymous ناشناس said...

بت من... زیباست

 
At ۳:۴۵ بعدازظهر, Anonymous ناشناس said...

حس غریب غربت و بوی خوش نزدیکی مرا به اینجا کشاند!

 
At ۱:۱۷ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس said...

ميدونی من الان تو کف اینم: زندگی بعد درخت است به چشم حشره. اینو سر یک کلاسی که با آدم بزرگا بود گفتم همه بهم چپ چپ نگاه کردند و مسخره م کردند انگار که من جزامی خلی و چلی باشم! اینه دیگه

 
At ۱:۱۷ قبل‌ازظهر, Anonymous ناشناس said...

ميدونی من الان تو کف اینم: زندگی بعد درخت است به چشم حشره. اینو سر یک کلاسی که با آدم بزرگا بود گفتم همه بهم چپ چپ نگاه کردند و مسخره م کردند انگار که من جزامی خلی و چلی باشم! اینه دیگه

 

ارسال یک نظر

<< Home