گردش سایه ها
انجیر کهن سر زندگیش را میگسترد.
زمین باران را صدا میزند.
گردش ماهی آب را میشیارد.
باد میگذرد.چلچله میچرخد.و نگاه من گم میشود.
ماهی زنجیری آب است و من زنجیری رنج.
نگاهت خاک شدنی ، لبخندت پلاسیدنی است.
سایه را بر تو فرو افکنده ام ، تا بت من شوی.
نزدیک تو میایم ، بوی باران میشنوم : به تو میرسم ، تنها میشوم.
کنار تو تنها تر شده ام.از تو تا اوج تو ، زندگی من گسترده است.
از من تا من ، تو گسترده ای.
با تو برخوردم، به راز پرستش پیوستم.
از تو به راه افتادم، به جلوه رنج رسیدم.
و با این همه ای شفاف!
و با این همه ای شگرف!
مرا راهی از تو بدر نیست.
زمین باران را صدا میزند، من تو را.
پیکرم را زنجیری دستانم میسازم، نا زمان را زندانی کنم.
باد میدود ، و خاکستر تلاشم را میبرد.
چلچله میچرخد. گردش ماهی آب را میشیارد.فواره میجهد:لحظه من پر میشود.
سهراب سپهری
8 Comments:
گفتی انجیر کهن من انجیر دلم خواست آورا. وای که من چقدر بی جنبه هستم. :)
سلام چندی است نتونستم پیشت بیام و حالا باید سال نو سالگرد ازدواجت و سه ساله شدن وبت را تبریک بگم
سلام . انتخاب بسیار زیبایی بود . لذت بردم . اسکناس ها بی گوشه هم جالب بود ... شاد باشی و همیشه پیروز ...
زمین باران را صدا میزند، من تو را.
انتخاب قشنگی بود آورا جان
بت من... زیباست
حس غریب غربت و بوی خوش نزدیکی مرا به اینجا کشاند!
ميدونی من الان تو کف اینم: زندگی بعد درخت است به چشم حشره. اینو سر یک کلاسی که با آدم بزرگا بود گفتم همه بهم چپ چپ نگاه کردند و مسخره م کردند انگار که من جزامی خلی و چلی باشم! اینه دیگه
ميدونی من الان تو کف اینم: زندگی بعد درخت است به چشم حشره. اینو سر یک کلاسی که با آدم بزرگا بود گفتم همه بهم چپ چپ نگاه کردند و مسخره م کردند انگار که من جزامی خلی و چلی باشم! اینه دیگه
ارسال یک نظر
<< Home