جمعه، تیر ۳۰، ۱۳۸۵

...

8 Comments:

At ۷:۵۵ ب.ظ., Anonymous ناشناس said...

نمی دونم بگم غم انگیزه یا خنده دار امیدوارم ساعت همونجا بخوابه

 
At ۱۲:۰۹ ق.ظ., Blogger ... said...

طفلک هاپو!!! آورای عزیزم مرسی از اینکه به یادم هستی ...و مرسی از اینکه نقاشی برادرم هم یادت بود . این خیلی برام ارزشمنده . میبوسمت نازنین. سبز باشی.

 
At ۳:۱۱ ق.ظ., Anonymous ناشناس said...

سلاااااااااااااااااااام [لبخند][نیشخند]
به به چه وبلاگ جالب و قشنگی
خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم .امیدوارم که بتونم ارتباطم و با وبلاگ شما حفظ کنم .فعلا بای منتظر آپ بعدیت میمون

 
At ۷:۴۱ ق.ظ., Anonymous ناشناس said...

salam tasvire jalebi bood:)
baraye poste ghabl bayad begam ke montazere roozaye sabz bemoon ke be zoodi mian :)

 
At ۲:۰۷ ب.ظ., Anonymous ناشناس said...

پاشو تنبل خانوم پاشو برو سراغ درس و كتاب. وقت داره ميگذره اين هاپو خوشكله هم نمي تونه نگهش داره. بجنب جانم صبح امتحان داري!

 
At ۶:۵۸ ب.ظ., Anonymous ناشناس said...

سلام بر الهه خانم گل دوست عزيز و بسيار گرامي .
ممنون از لطف بي كرانتان .
بعضي از ترانه هاي راديو فردا حال آدم را ..... ميكنه
هاپو ها را خيلي دوست دارم نخ سوزن از اين مدل هاي كوششوششوش رو
مواظب خودتان باشيد تا هميشه سلامت و شاداب باشيد
به همه با صداي بلند سلام كنيد

 
At ۹:۱۴ ب.ظ., Anonymous ناشناس said...

چه دردناك...حاضرم يك ساعت ديگه رو نبينم تا اين كوچولو زنده بمونه!!!‌جالب بود

 
At ۹:۲۳ ب.ظ., Anonymous ناشناس said...

mamnoon az nazarat

 

ارسال یک نظر

<< Home