پنجشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۵

امید و انتظار


تو را من چشم در راهم

تو را من چشم در راهم شباهنگام
كه مي گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهي
وزان دلخستگانت راست اندهي فراهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام ،
در آن دم كه بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام
گرم يادآوري يا نه ،
من از يادت نمي كاهم تو را من چشم در راهم
(نیما یوشیج)

11 Comments:

At ۵:۳۱ ب.ظ., Anonymous ناشناس said...

آورای گل‌ام، چه عکس قشنگی و چه شعر لطیفی و چه احساسی که ریختی این وسط. امیدوارم که چشم‌ات به راه هیچ عزیزی نباشه هیچ‌وقت.

xx

 
At ۵:۴۶ ب.ظ., Anonymous ناشناس said...

salam ....khobi,...sher haye nima ..mesle hamishe..axet kheyli khoob bood..kamelan mortabet ba sher

 
At ۵:۴۶ ب.ظ., Anonymous ناشناس said...

salam ....khobi,...sher haye nima ..mesle hamishe..axet kheyli khoob bood..kamelan mortabet ba sher

 
At ۸:۲۷ ب.ظ., Blogger ... said...

مرسی آورا جان زیبا بود.

 
At ۹:۰۷ ب.ظ., Anonymous ناشناس said...

یادش به خیر روزای خوندن این شعر و شعرکوچه و خیلی شعرهای دیگه

 
At ۴:۲۸ ق.ظ., Blogger R 25 said...

خداي را ، از خودت بنويس. ديوان نيما همين جا کنار دست من است....از خودت بنويس...

 
At ۱۲:۰۳ ق.ظ., Blogger آورا said...

ترسا جان . گاهی بعضی نوشته های توی کتابها گویا تر از هر چیزی است. هر چیزی

 
At ۸:۳۳ ق.ظ., Anonymous ناشناس said...

نمیدونم تو چرا تو بلاگ من پینگ نمیشی همش از جاهای دیگه میفهمم.لینکتم که درسته خانم گل.

 
At ۱:۵۴ ب.ظ., Anonymous ناشناس said...

سلام آورا عزيز
شعر زيبا بود.
عكس اين پست رو از چه سايتي پيدا كردي؟ زيباست.

 
At ۶:۰۲ ب.ظ., Anonymous ناشناس said...

چه عکس نازی...! ا

 
At ۶:۰۲ ب.ظ., Anonymous ناشناس said...

چه عکس نازی...! ا

 

ارسال یک نظر

<< Home