جاي كداممان امن تر است؟
ساعت 10 شب است.
آنها روي پشت بام هستند و من در آشپزخانه.
آنها دارند اللهاكبر ميگويند و من با چاقو روي سوسيسها را خراش ميدهم .
روغن داغ در ماهيتابه جلز ولز ميكند.
دل من در سينه.
صداي اللهاكبر بلندتر ميشود.
سوسيسها را توي ماهيتابه مياندازم. صداي «جيز» بلندي در يك ثانيه كل فضاي آشپزخانه را ميگيرد.
صداي اللهاكبر فضاي كل شهر را.
من اين پايين ترسيده و پناهگرفته ميان چهارديواري امن خانه.
آنها آن بالا در عين شهامت و پناه گرفته در بازوان امن خدا.
برچسبها: دست نوشته
2 Comments:
درود؛ هزاران هزار درود
تا قبل از تولد مانترا ما هم آن بالا بودیم ...
ارسال یک نظر
<< Home