سه‌شنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۸

از هر چمن گلی-17

1- این روزها زندگی شبیه یک گوله کانوای پر از گره است که جز انگشتان خدایم کس دیگری قادر به باز کردنشان نیست. این روزها به ایمان ، آرامش و عشق بیش از هر چیزی نیاز دارم.و به معجزه. واقعا شاید "یک معجزه کوچیک کافی باشه."
راستی یادم باشد خنده را هم باید حفظ کنم. همان لبخند و نیش بازی که نقاب صورتم است

2-خدا نکشتت که به جای هر کاری در هر ثانیه تو را مرور میکنم

3-دلتنگم. زیاد. گاهی از شدت دلتنگی تب میکنم. خیس عرق میشوم. گاهی دوتکه میشوم.
گاهی بغض میکنم. وقتی دلتنگم آن یکی تکه ام را میفرستم به سمتت که بغلت کند. . همان تکه صورتی رنگ را که از کنار قلبم خارج میشود. او جای من دورت بپیچد و بویت کند

4- این یک ماهی که تهرانم هر روز که در خیابان کسی را با نمادی سبز دیده ام. مچ بندی، تسبیحی، بند موبایلی،تی شرت یا مانتویی .دلم خواسته به رویش لبخند بزنم. روی شانه اش دست بذارم و تو چشماش نگاه کنم. احساس یکی بودن حس خوبی است

5-فیلم Love Actually
را دیدم. چسبید. بهترین موقع ممکن بود زمان دیدنش

6-فیلم The Bridges Of Madison County
. را هم دیم . بلای خانمانسوزی است.ویران کننده و تاثیر گذار. هنوز جای ناخنهای مریل استریپ بر روی کف دستش را روی دستم حس میکنم

7- امروز 9 سال از اولین رقص دونفره مان میگذرد

برچسب‌ها:

3 Comments:

At ۳:۵۱ بعدازظهر, Blogger MHMD Moeini said...

کمتر چنین می نویسی؛ حیف ما نیست که محرومیم؟ ... تمثیل بند سه بی مثال بود ... حس بند چهار را من هم دارم ... مبارک باشد؛ اما دلت تنگِ همیشگی مباد

 
At ۷:۴۹ بعدازظهر, Anonymous ناشناس said...

نمی تونم راش بندازم. بلد که نیستم خوب، یه کمی هم لگد می زنه. نمی دونم چیکار کنم.
نارنج

 
At ۱۲:۵۰ قبل‌ازظهر, Anonymous سانی said...

نهمین سالگرد ازدواجتون مبارک

 

ارسال یک نظر

<< Home