پنجشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۶

سیرابی در عین عطش



به تعبیر تازه ای از عشق رسیده ام

به سکوت در زمان انفجار

بی نیازی در عمق طلب

همانند رشد گیاه آرام و پر تغییر

پوست انداختن. دگردیسی.

و کامل بودن در هر لحظه و کامل شدن در هر لحظه

ثبت لحظه در خود و ایثار حضور

عشق را به گونه ای دیگر میبینم

رهایی در عین دلبستگی.

و بخشش با تمام وجود

سه‌شنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۶

شاید یک آشنا!! شاید




دیروز رادبو فردا اعلام کرد:
"وزارت دفاع اسپانیا اعلام کرد دو سرباز اسپانیایی و یک مترجم ایرانی آنها، امروز دوشنبه در غرب افغانستان کشته شدند. "

از این دست خبرها در طول روز بارها و بارها از رادیو و تلویزیون پخش میشود.
اما از دیروز یک علامت سئوال بزرگ تو ذهنم داره حرکت میکنه. اون مترجم کی بوده؟
نکنه فلانی باشه؟ شایدم اون ؟ یا؟ ... کدام یکی از بچه های دانشگاه؟ من میشناسمش؟
از دیروز تا حالا خبرنامه ها را زیرو رو کردم تا ببینم اسمی از این مترجم میبرند یا نه.
امیدوارم هیچ وقت براتون این اتفاق نیفته. حس بدیه!! فکر اینکه ممکنه اون ادم را که دیگه نیست بشناسیش...
نگرانم. نگران تک تک دانشجویان دانشگاه زبانها واحد اسپانیایی که در کار ترجمه هم زمان بودند

شنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۶

الف




این جا هزار پیاله شکسته است
تا یکی تشنه به نام آب
برآمد و آوازمان داد
شما که دل نداده
دست را باخته اید
عرضی نیست
ما پند پیران را
کی از شنیدن آری نگفته ایم ؟
این جرم ماست
حالا چه خواب چه خراب

سید علی صالحی

پنجشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۶

دلم میخواد به کودکی برگردم

دوشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۶

اصفهان در24 ساعت!



مامان بابا که رفتند تصمیم گرفتم یه سقر یه روزه برم اصفهان. اصفهان را خیلی دوست دارم. مخصوصا زاینده رود و مسجد شیخ لطف الله و بازار عطارها و مسگرها.
چند سالی هست اصفهان را یک روزه میرم . . احساس خوبی بهم میده. صبح زود کنار زنده رود صبحانه خوردن. امسال آب رودخانه لب به لب سنگ فرشهابود.. پر پر.
.بعدش رفتم مسجد شیخ لطف الله عاشق اون نورشم که از لای اون پنجره میتابه تو. ساعتها میشینم و نگاش میکنم. توی اون فرو رفنگی کنار دیوار میشینم. . انرژی عجیبی داره اونجا. مخصوصا وسط مسجد زیر گنبد که وایسی و چشاتو ببندی اصلا انگاری نفست میخواد بند بیاد
بعدش رفتم بازار. کلی به سبزی خشکا ناخونک زدم کشک خوردم و آلو وحشی . ادویه هفت زنگ خریدم و قره قروت . و....
یه چیز دیگه هم که در اصفهان روح من را شاد میکنه لهجه زیبای اصفهانیست..
و دوستای خوب اصفهانی که در اصفهان و گوش کنار دنیا دارم
****
مسافرت یک روزه را برای این دوست دارم که ادم زمانش محدوده و در نتیجه از 100 % زمان استفاده میکنه برای اونجاهایی که دوست داره تو این مدت ببینه. مثلا شما اگر یه روز وقت داشتید کجاهای اصفهان را علاقه داشتین ببینید؟
****
عکسها که معلومه زاینده رود و مسجد شیخ لطف الله است.
اینم آهنگی که اونجا توی ذهنم بود. نیلوفرانه

سه‌شنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۶

کلی کار فرهنگی انجام دادیم!!!!




امسال تهران در مرداد ماه برای من تا تونست سنگ تمام گذاشت. بارها و بارها بارون اومد. و این فوق العاده بود.
همون هفته اول تنهایی رفتم فیلم روز سوم را دیدم. قیلم قشنگی بود. هر چند مثل اکثر قیلمهای جنگی قشنگ احساست آدم را بد جوری قلقلک میداد.
چند روز بعدش با برادرم و یه چند ال از فامیل رفتم "پارک وی" را دیدم. که به نظرم میتونست خیلی خیلی بهتر از اینها ساخته شه..
هفته آخر به اتفاق یک دوست رفتم کنسرت گروه شمس ( پورناظریها) که فوق العاده بود. . خیلی لذت بردم
کتاب خوب هم به ترتیب :
عشق در زمان وبا نوشته گابریل گارسیا مارکز ترجمه بهمن فرزانه
دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد نوشته آنا گاوالدا
خرده جنایتهای زناشویی از ازیک امانوئل اشمیت
کیمیا خاتون نوشته سعیده قدس
بادباک باز نوشته خالد حسینی
تلخکام توشته اسماعیل فصیح
سنگ درمانی نوشته شوفل یرگر
که این آخری را از طریق یک فروشنده در مغازه ای کنار پل سیدخندادن که سنگهای ماهها را میفروخت و خواص درمانی هر کدام را میدانست و میگفت ، پیدا کردم
یک خروار کتاب هم خریدم که اینجا بخونم
****
عکس را صبح زود در کوههای دربند گرفته ام
این هم یک آهنگ از گروه شمس

یکشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۶

سلام. حال شما؟




سلام به روی ماه همتون.
من برگشتم
میدونم خیلی بیشتر از 40 روز شد. لطفا دعوام نکنید. خوب بلیط نبود.
همزمان شدن نمایشگاه کامپیوتر با شروع مدارس و ماه رمضان باعث شده بلیط برای دبی گیر نیاد
حالا که برگشتم. کلی هم بهم خوش گذشته. جای همتون خالی.
کلی کتاب خریدم. . سینما رفتم. کنسرت رفتم. اصفهان و شمال رفتم.
حالا براتون دونه دونه تعریف میکنم.