یکشنبه، دی ۰۴، ۱۳۹۰

شلوار خانه

پاهایشان را در شلوار خانه دوست دارم... آن قسمت پاچه شلوار خانه هایشان را که روی مچ دو تا چین کوچک خورده و جمع شده . در کادری همراه با انگشتهای کوچکشان...تقریبا از زمانیکه مستقل شده اند و توی خانه این طرف و آن طرف میروند هر وقت نگاهم به پاهایشان در آن شلوارها می افتد پرت میشوم به خانه پدریم به دوران کودکی. به لمیدنهای ساعت 5 بعدازظهر در مبل روبروی تلویزیون و دیدن کارتون. به خوردن عصرانه پشت آن میز قهوه ای پایه کوتاه. به صبح های جمعه که خوابالو خودم را میکشیدم سمت آشپزخانه برای یک صبحانه دوره همی..شلوار خانه هایشان چه طرح ماشین و توپ داشته باشد. چه ساده و تک رنگ باشد و چه ورزشی با یک خط رنگی در کنارش، باز مرا می برد به سالهای کودکیم.. به یک جور گرمای خوب خانه...حس خوب خانه و امنیتش...پیش خودم فکر میکنم کاش بتوانم محیط خانه را برای این دو تا همانقدر خاطره انگیز کنم . همانقدر صمیمی.....بعد دوباره نگاهشان میکنم که چطور هر کدام مشغول بازیند