آن نگاه سبز آشنا
چهارشنبه صبح است
در متروي تهران-كرج نشستهام
فروشنده دوره گرد كه زني ميانسال است شال و روسريهاي رنگي ميفروشد.
بلند ميگويد دانهاي 2500 ، رنگ بندي هم دارد
صدايش ميكنم. شال سبزي را از ميان دستانش ميكشم بيرون
بغل دستيهايم لبخند ميزنند
شال را ميخرم و همانجا سرم ميكنم
بغل دستيهايم باز لبخند ميزنند
نگاهشان حكايت از شالهاي سبزي داد كه آنها قبلا خريده اند