چهارشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۹۰

وقتی هیچ چیز سر جایش نیست

مامان و بابام اینجان. قراره 50 روزی باشند..به پسرها فکر میکنم . به اینکه 50 روز صبح تا شب مامان بزرگ و بابابزرگ دارند .و تا میان عادت کنند. آشنا بشن. یاد بگیرند شرایط جدید را. مامان بزرگ و بابا بزرگ رفته اند....شاید تا سال دیگر و 50 روزی دیگر

فکر میکنم به این شرایط صفر و صد. به اینکه در تجربه ذهنی کودکانه شان این همه داشتن که یک روزه تبدیل به کلی نداشتن میشه چه چیزی باقی میذاره؟؟چه اثری میتونه داشته باشه؟ آیا ترس از دست دادن؟؟ یا اینکه عادت نکردن و دل نبستن............. حتما این شرایط تاثیر خودش را داره..اما چه ناثیری؟؟؟؟؟؟؟؟

دوشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۹۰

هنوز هم




نسیم شبانه رهایم نمیکند