سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۰

کیمیای سعادت

یک کلماتی گفتنش ، ادعایش هم مسئولیت دارد
یک صفاتی را وقتی به کار میبری باید بدانی دقیقا معنایش چیست
"رفاقت" از اون کلمات است
کلمه ای نیست که بشود به هر کسی نسبتش داد
آدم خاص خودش را میطلبد
چیزی است فرای آشنا و دوست و دوست صمیمی
وقتی روزی ، جایی به کسی گفتی که رفیقشی;دیگه نمیتونی از زیرش شونه خالی کنی
باید باشی. بودن واجب ترین عنصر رفاقت است
اینکه در هر شرایطی باشی
بی سئوال و بی توقع فقط باشی
رفیق باشی. رفیق لحظه ها
حتی اگر دوری، حتی اگر درگیر
حق انتخابی نیست
رفیق باید باشی
باید بود
با همه وجود


**********
تیتر برگرفته از این شعر حافظ است
مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق ... که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۹۰

و



آري ، ما غنچه يك خوابيم.
- غنچه خواب ؟ آيا مي شكفيم ؟
- يك روزي ، بي جنبش برگ.
- اينجا؟
- ني ، در دره مرگ.
- تاريكي ، تنهايي.
- ني ، خلوت زيبايي.
- به تماشا چه كسي مي آيد، چه كسي ما را مي بويد؟
- ....
- و به بادي پرپر...؟
- ...
- و فرودي ديگر؟
- ....


**********

امروز یک اردیبهشت 21 سال از رفتن شاعری عزیز میگذرد. سهراب سپهری. شاعر دوست داشتنی خالق نوعی دیگر دیدن

یکشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۹۰

یک خاطره

یک آهنگ
ِیک ترانه
یک تصویر
یک صدا
یک نگاه
یک اسم
یک مکان
یک عطر
یک واژه

می‌تواند بشود خاطره‌ای ماندگار بی‌آنکه تمام شود.
می‌تواند به تنهایی ویرانت کند.

چهارشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۹۰

مکالمه این چند روز من




به خودم میگم: مگه مجبوری یک کاری بکن که بخوای بعدش هی عذرخواهی بکنی و تازه بازم ته دلت مدام بلرزه. هان؟ مگه مجبوری؟
بعدش خودم جواب میدم: آره! مجبورم. به خاطر همین دل لعنتی مجبورم
باز میگم: پس حقته. بکش! آخه آدم هی حرف دلش را گوش میکنه که بعدش بیفته تو هچل؟!

اون وقتش پیش خودم میگم: راست میگه ها! آدم؟؟!!! اما من کجا و آدمیت!!لابد فقط احمق ها و دیوونه ها به حرف دلشون گوش میدن

اون وقت هی خودم از دست خودم حرص میخورم

پنجشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۹۰

این انتظار لعنتی دردناک

چیزی کش دار و بی‌پایان
انگاری خیال تمام شدن نداره
سعی می‌کنی طاقت بیاری
یک جوری بگذرونیش
به این امید که تموم بشه
عوض بشه
سعی می‌کنی بی‌خیالش بشی
سرت را گرم می‌کنی
تا این لحظه‌ها رد بشه
و نمی‌شه
هر لحظه مثل یک زخم میمونه
زخم پشت زخم
چیزی عوض نمی‌شه
خوب نمی‌شه
تغییر نمی‌کنه
لحظه پشت لحظه
زخم روی زخم
و تو که حتی عادت هم نمی‌کنی
نه به انتظار نه به درد

برچسب‌ها:

سه‌شنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۰

دهه هشتاد



به دهه هشتاد که فکر می‌کنم لبریز از آدم است. آدمهایی که آمدند و ماندند و رفتند.
پر است از غربت و دلتنگی.
چمدان و هواپیما و سلام و خداحافظ
دهه هشتاد دهه دل دل کردن‌ها بود و بالا پایین شدنهای مداوم.
عادت کردن‌ها و دل بستن‌ها
خواستن و فراموش شدن
امیدو آرزو
ترس و اضطراب
گریه و بغضی تمام ناشدنی

دهه هشتاد پر بود از آدم، از حس، از اسم، از آغوش

دهه هشتاد هر چه که بود دهه این دل نا‌ماندگار بی‌سامان بود