دوشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۷

وارد سال ششم شدم





از روز اولی که این وبلاگ را در پرشین بلاگ ساختم تا به امروز 5 سال میگذره
خوشحالم که هنوز دارمش و مینویسم.
این صفحه از روز اول برام مثل یک دلگرمی بوده. اینکه تنها نیستم و دوستانی دارم که میان اینجا و از حالم با خبر میشن و من از حالشون.
هر چند خیلیاشونو ممکنه هیچ وقت نبینم یا اسمای واقعیشونو ندونم. اما این اصلا مهم نیست. وبلاگ را دوست دارم. چون ادما بی توقع میان و میرن.
برای من که اینطوریه. دوست داشته باشی. میخونی و مینویسی و پیغام میذاری. هیچ چیزیش زورکی نیست.
یک صفحه خصوصی که فقط به خودت مربوطه چی دوست داری توش بنویسی. و به تعداد ادما میتونه مختلف و جذاب باشه. میتونه در هر حد و اندازه ای تاثیر گذاری خودش را داشته باشه
و همینه که یک وبلاگ را منحصر به فرد میکنه
.
دوستای عزیز وبلاگی ممنون از نوشتهاتون

چهارشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۷

با آسمان قهرم

من به نیت پاکی و تطهیر قدم بر این راه گذاشتم و از تو باران را هدیه می خواستم.
و تو نباریدی.
با تو قهرم به خاطر آن لبخند آفتابگونه که دوازده روز تمام بی وقفه با من بود.
حال انکه من دلم ابری بود و هوای گریستن داشتم.
به کدامین گناه گونه هایم را از بوسه های خیست محروم ساختی؟
به کدامین گناه این همه گرم ، این همه داغ ، زجرم دادی؟
کاش برای لحظه ای دستانت را از جیبهایت بیرون میاوردی و موهایم را با برفهای سفید نقل اندود میکردی.
کاش میگریستی تا بدانم هنوز هدیه پاکی من باران توست
افسوس که فقط تابیدی و این همانند یک لبخند تلخ بر یاد دلم ماند.
شنیده ه ام پیش پایم یک دل سیر گریسته ای و بعد از رفتنم بی طاقت سفید پوش کرده ای زمین را.
چه فایده.
مرا از خود رنجاندی.
بعد از این همه سال رفاقت این رسمش نبود.
من با تو قهرم آسمان خاکستری تهران

چهارشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۷

روز ملی امارات



دیروز روز ملی امارات بود. 37 سال پیش توی همچین روزی شیخ زائد خلیفه وقت ابوظبی به
تمام امیر نشینهای هفتگانه پیشنهاد میده که با هم متحدشوند( دبی- ابوظبی- شارجه- راس الخیمه- ام القوین - فجیره)و یک کشور را ایجاد کنند. به همین مناسبت روز 2 دسامبر هر سال تعظیله. البته مدارس و ادارات دولتی بیشتر از یک روز تعطیلند. روز قبل از دوم دسامبر در تمام جاهای عمومی مثل بانکها و بیمارستانها به نوعی دارند جشن میگیرند. مثلا من روز اول دسامبر رفته بودم سیتی بانک. اونجا یک میز پر شکلات و شیرینیهای عربی و کیک یزدی و حلوا با چای و اب میوه و قهوه عربی گذاشته بودند. یک خانم عرب هم همونجا روی دست ملت با حنا طراحی میکرد ( کاری که در جشنها تمام اماراتیها انجام میدن) یا مثلا بانک اسلامی کلاه و جا سویچی کادو میداده.
توی خیابونها کلی ماشین میبینید که به خودشون پرچم امارات را اویزون کردند و. یا با بادکنک و ربانو اکلیل و خلاصه هر چی که بشه باهاش رنگهای پرچم امارات را نشون دادتوی خیابونا خود نمایی میکنند . شب هم توی خیابونها ویراژمیدن و بوق میزنند.
امسال بزرگترین اتیش بازی دنیا را در ابوظبی جلوی هتل امارات پالاس ( همون هتلی که عکسهاش به اسم خانه شیخ امارات همه جا ایمیل شد) برگزار کردند. که از قرار باز رکوردش قراره بره تو کتابا.

ما هم به این مناسبت روز تعطیل با چند تا از بچه های وبلاگ نویس دور هم جمع شدیم و صبحانه خوبی را در مجاورت خلیج فارس در یک هوای عالی و خنک میل کردیم.
.