جمعه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۷

سال 1387 خورشیدی مبارکت باشه عزیز


سلام به همه
سال نوتون مبارک. ایشالله تا این لحظش حسابی خوش گذشته باشه.
دید و بازدید و عیدی و شیرینی به راه باشه . اونهاییم که ایرانین از هوای بهاری ریه هاتون را پر کنید که از این هواها همه جای دنیا تو این موقع سال پیدا نمیشه.

براتون سالی سر شار از سلامتی و موفقیت و دل شاد و جیب پر پول و لب خندان آرزو میکنم.

منم خوبم و هم چیم خوبه. دیر کردم هم ببخشید . مال بی اینترنتیه که ادم را از شوق و ذوق میندازه

چهارشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۶

بیا تا برایت بگویم




من به عزاداری عزیزی مشغولم
سیاه پوشیده و گل بر سر و روی مالیده
منتظر مرگ جگر گوشه ای در کنجی نشسته ام
من به پیشواز مرگ رفته ام
تمام دیوارهای دلم را با پارچه های سیاه پوشانیده ام
نوای عزا از هر دالانی به گوش میرسد
من در درونم زار میزنم
چنگ به گیسو می اندازم
و شیون میکنم
من به تماشای مرگ عزیزی مشغولم که خود حکم مرگش را صادر کرده ام
نمیدانم آیا طاقت دفن خارج از خودم دارم یا نه!
آیا همین گوشه دلم تا ابد خواهند ماند؟ خواهد پوسید؟

من از این لحظه به بعد تا نمیدانم کی ِ این هستی
خود را از غم به دیوار خواهم کوبید
سیاه خواهم پوشید و ماتم خواهم گرفت


من به پیشواز مرگ عزیزی رفته ام
سیاه پوشیده و ژولیده در درون
و تو فقط قرمزی رابر لبان و ناخن های من خواهی دید
با گونه هایی سرخاب مالیده شده

لحظه موعود نزدیک است
حکم این است
و مرا توان نقض حکم نیست

شنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۶

چه درونم خالیست




گویی جذام گرفته ام
چیزی از درون مرا میخورد
هم اکنون تکه ای مرد
هم اکنون تکه ای رفت
هم اکنون تکه ای نیست شد

فضا های خالی را حس میکنم

گویی جذام گرفته ام