دوشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۶

اشکها و لبخندها




این عکس با ایمیل برام دو روز پیش اومد و من نا خود آگاه با خودم خواندم:
دو، دو شب نخوابیدم
ر ،روی ماهت دیدم
می ، میخواد بیاد بارون
فا، فال میگیرم اکنون
سل، صلح خیلی بهتره
لا، لادن دل میبره
سی ، سیرم دیگر از تو
برخیزو با من ادا کن...دو دو شب نخوابیدم



****
متاسفانه فارسی این آهنگهای فیلم اشکها و لبخندها را گیر نیاوردم. اگر کسی پیدا کرد خوشحال میشم اینجا
لینکشو بذاره

اما اینجا میشه انگلیسیهاشو گوش کرد

شنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۶

جهان بهترم آرزوست!!!!





آیا میخواهید جهان را بهبود بخشید؟
فکر نمیکنم چنین کاری عملی باشد.
جهان مقدس است
نمیتوان آن را بهبود بخشید.
اگر سعی در این کار داشته باشید،
آن را خراب خواهید کرد.
اگر با آن همانند یک شی برخورد کنبد،
آن را از دست خواهید داد.

تائو ت چینگ

چهارشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۶

دوستتون دارم خیلی زیاد


همتونو دوست دارم . یک دنیا ممنون بابت ایمیل ها و کامنتهای زیباتون

با حضور شما یه جشن تولد خوب داشتم.

یکشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۶

به دنیا آمدن یک انتخاب است.یک شهامت


به حساب چرخش زمین به دور خورشید و مبنای هجری (هجری خورشیدی) من امروز 29 ساله میشوم.
شنبه روزی ساعت 6:45 عصر در بیمارستان پارس تهران توسط دکتر برادران به دنیا آمدم
فرزند اول خانواده. نوه اول مادری و دوم از سمت پدری.
در شناسنامه ام نوشته شد متولد 30 اردیبهشت 2537 شاهنشاهی.
مادرمادرم با پدرم پشت در اتاق عمل سر جنسیت من شرط میبندند. 100 تومان. بازنده که پدرم باشد با آن 100 تومان برایم حسابی در بانک سپه خیابان فرح شمالی ( سهروردی) باز میکند که تا همین امروز این حساب پا برجاست.
...
باز به حساب گردش زمین به دور خودشید.9 ماه قبل از به دنیا آمدن با خدا نشسته بودم و برنامه زندگیم را با هم مرور میکردیم. انتخاب خانواده. شهر و کشورم را. اتفاقاتی که فرار است بیفتد. آدمهایی که قرار است ببینم . راههایی که بروم و همه چیز را....
...
من در بیست و نهمین سالگرد ورودم به این دنیا امیدوارم در درست ترین جایی باشم که قرار بوده باشم

دوشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۶

اندر احوالات روز شنبه


صبح از خواب که بلند میشم متوجه میشم آراد مریضه. سرفه و تب و لرز. خوب!!! قرار بود امروز بعد از 3 ماه از خدمات ساختمان بیان که خونه را رنگ کنن. ساعت 10:30 میان و میگن که هنوز نامه اجازش نیومده و نمیتونن رنگ کنن. پس کل برنامه من میریزه به هم
آراد هنوز تو رختخواب خوابه. ساعت 12. میخوام برم آرایشگاه، مخابرات و خرید.
پایین که میرم میبینم برگ جریمه روی ماشین از دور داره دلبری میکنه.
راه میفتم به سمت مخابرات. سر ساعت 1 میرسم اونجا. مخابرات روزهای شنبه فقط تا ساعت 1 کار میکنه. دست از پا دراز تر برمیگردم.
میرم آرایشگاه. وقت قبلی دارم. میبینم کلی کارگر هندی دارن کولر نصب میکنن. یه نیم ساعتی سماق میل میکنم.
میام پول آرایشگاه را بدم میبینم یه 50 درهمی کم دارم. مطمئن بودم صبح تو کیفم بود. ولی خوب حالا نیست. کار آرایشگری هم که قابل پس دادن نیست. خانومه آشناست میذاره به حساب
میرم خرید. یه زنبیل پر میکنم. دم صندوق کردیت کارت میدم. میگه شرمنده امروز فقط نقدی . دستگاه خرابه.
سبد را همونجا میذارم و میام خونه

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۶

از هر چمن گلی 13




1- خوبم. یک کم سرم شلوغه
2- دوره های بنیان را تمام کردم. برنامه جالب و موثریه. من که بسیار ازش راضیم و حسابی پیشنهادش میکنم.
یکی ازعلتهای نبودنم این چند روز حضوز تو یه بخش از این کلاسها بود
3-دنبال کتاب طوبی و معنای شب میگردم.در اینترنت که بتونم بخونم
4- کتابهای شفای زندگی اثر لوییز هی را به کتال دوستان پیشنهاد میدم
در حال حاضر برای تلخیص و مطالعه سه تا کتاب دستمه
رخنه ای در اسرار متافیزیک اثر آقای برازنده
شفای کوآنتومی دیپاک چوپرا و فدرت فکر که نهایتا باید تا 10 روز دیگه تحویل استادم بدم
5- تصمیم گرفتم از فردا صبح برم بیرون یه 20 دقیقه بدوم. منم گذاشتم وقتی هوا گرم شده یاد دویدن افتادم
6-نمیدونم چرا نمیتونم از روی یو تیوب اینجا آهنگ بذارم. آدرسم را قبول نمیکنه. فقط به صورت لینک میشه. مثل این

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۶

من آبیم نه خاکستری



نمیخواهم یادم بیاید دهه 60 را.
مقنعه های تا کمر. مشکی با چونه.
نمیخواهم یادم بیاید که دست پسرهایی که آستین کوتاه میپوشیدند را رنگ میکردند
نمیخوام دوباره پوشیدن رنگهای سرمه ای و مشکی و قهوه ای را به اجبار تجربه کنم.
نمیخواهم نوجوانیم در هراس پوشیدن یک جوراب قرمز یا یک کیف صورتی بسوزد.
نمیخواهم ماشین وسط سر پسر همسایه را که موهایش کمی بلند تر از یک بند انگشت است ، چهار راه باز کند
نمیخواهم مدیر مدرسه با قیچی جلو و عقب موهای دو ستم را بی هوا بزند
نمیخواهم قلکم شکل نارنجک پلاستیکی باشد
نمیخواهم یادم بیاید پوشیدن شلوار جین جرم بود
*****
می خواهم آزادانه لباس پوشیدن را تجربه کنم
من میخواهم انعکاس رنگها را تجربه کنم.
سبز را و زرد را بی واهمه ای از دیده شدن
رنگهای مرا خاکستری نکنید