سه‌شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۵

از هر چمن گلی 11

1- ممنون از همه دوستانی که حالم را پرسیدن. کماکان مریضم و کماکان میام سرکار.
از من پر رو تر دیده بودین؟ اگر به مریضی رو بدم که دیگه واویلا.

2-امسال 10 محرم در امارات با 10 محرم ایران یکی شده. (معمولا این سال قمری از بس میچرخه و این ور اون ور میشه. ممخصوصا سر عید فطر. همیشه یک روز اختلاف هست)
و خوب اینجا مراسم عاشورا در مساجد ایرانی بر پاست.
البته حق زنجیر زنی و راه انداختن دسته که ندارند. فقط نوحه و نذری
صبح منشی فیلیپینی دانشگاه ازم میپرسه. ایران دو روز تعطیله؟ میگم : آره.
میپرسه: چرا؟ اخه روزنامه همشهری زنگ زدم میگه دو روز چاپ نمیکنیم (همشهری در امارات هم چاپ و توزیع میشود)
میگم عزاداریه. و چقدر برام سخته که براش توضیح بدم. در نتیجه به اون یکی منشی فیلیپینی که مسلمونه میگم: امام حسین را میشناسی. تایید میکنه. میگم پس واسه همکارت توضیح بده. امروز چه خبره.
از اون طرف استاد اسپانیایی طراحی اومده میگه چرا دانشجویای من هیچ کدوم نیومدن؟
میگیم بچه های ایرانی امروز نمیان.
خلاصه بساطیه......

3- این ترم کلاسهای دانشگاه را با کتابهای " وضعیت آخر " و " ماندن در وضعیت آخر" شروع کردم. در به در دنبال کتاب "بازیها" اثر اریک برن هستم. اما در دبی که نیست . از اینترنت هم نتونستم برای پرینت پیداش کنم.

4-بعضی آدمها چقدر قیافه هاشون از بچگی تا بزرگی تغییر میکنه. انگار نه انگار که همون آدمند!!

5- بابا ماشا الله!!! امون بدین.
توی هر روز بهمن 3 الی 4 تا آدم میشناسم که دنیا اومدن.!!! چه خبره؟؟/انقدر متولد بهمن ماه..... فکر جیب مارو هم بکنید
( البته اگر یه 9 ماه کم کنیم. علت این همه بهمنی معلوم میشه)

پنجشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۵

آنفلونزای نصفه نیمه

te('
توی این یک ماهه اخیر با هر کی سر و کار داشتم سرما خورده بود.
از قرار ویروس یک انفولانزا اومده دبی برای سیاحت و خلاصه همرو مبتلا کرده.
آراد که 3 هفته است درگیره.
از تب و لرزو استخون درد بگیر تا گلو درد و چشم درد و سردرد و حالت تهوع و اب ریزش بینی.
خلاصه هر چه خوبان همه دارند. این مریضی به تنهایی داره.
حالا از فرار من هم شامل لطف این ویروس شدم. اما تفاوت قضیه اینجاست که بنده همه چیم میزونه و فقط گلوم مشکل پیدا کرده.
به قول قدیمیا خروسک گرفتم و به قول جدیدیا تصویر هست ، اما صدا نیست.
خلاصه بد وضعیه. چون کار من تماما با ارباب رجوع به صورت حضوری و تلفنی است.
حالا پر رو پررو سر کار میام که برام مرخصی رد نکنند ولی عملا کار نمیکنم.!!!!!!!.
امیدوارم زودتر صدام برگرده. هیچ احساس خوشایندی نیست این ریختی حرف زدن و کار کردن


ایشالله شما ها هر جا که هستین سلامت باشین

یکشنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۵

دوگانگی ترس

من اصولا نمیتوانم فیلمهای ترسناک و هیجانی ببینم. یعنی اصلا نمیتونم بشینم پای این فیلمها. ترسناک که ابدا و اصلا. حالا هیجانی بستگی داره . مثلا فیلم " تروا" که راجع به زندگی آشیل بود را نتوانستم ببینم یا "شجاع قلب " را.
حالا تصور کنید من با یک همچین وضعیتی چند روز پیش شدیدا دچار وسوسه دیدن فیلم اعدام صدام شده بودم. فیلم را هم از سایت utube پیدا کردم
تا نصفه اش دیدم. تا جایی که طناب دار را به گردنش انداختند. یک دفعه به خودم امدم. که هی یارو داری چی کار میکنی؟!!!!
این چیه داری میبینی؟ کدام حس باعث شده که پای این صحنه بشینی؟ صحنه ای که فیلم نیست. خود واقعیت است. جان دادن یک انسان است پای چوبه دار.
کدامین کینه ته قلبت مانده . کدامین حس تنفر؟


حالم از خودم بد شد.

فیلم را بستم.

***
چیزیکه فکر مرا به خودش از آن موقع مشغول کرده این ضمیر ناخود اگاه انسان است که گاهی
تمام ترسها را کنار میگذارد برای تجربه چیزی که فکر میکند در آن لذتی هست. .
جنس این لذت ممکن است هر چیزی باشه. اگر ادمی حواسش هر لحظه به خودش نباشه . ممنکه کارهایی را بکنه که یک عمر دیگران و خودش را از آنها نهی کرده.
خلاصه ادمی چیز عجیب و غریبی است.

چهارشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۵

حق با شماست!



*************
پ.ن ( به تاربخ شنبه بیست ژانویه)

حق با شماست . اگر در این عکس لک لک میبینید
حق با شماست. اگر در این عکس خر گوش میبینید.
حق باشماست اگر در این عکس هم لک لک میبینید و هم خرگوش.
**********
دنیا و انفاقاتش از هر نگاهی میتواند بسیار متفاوت تر از نگاه ما دیده شود.
بیایید دیگران و طرز نگاهشان را باور داشته باشیم.
بیایید به عقاید هم احترام بگذاریم.

جمعه، دی ۲۲، ۱۳۸۵

گردش سایه ها

انجیر کهن سر زندگیش را میگسترد.
زمین باران را صدا میزند.
گردش ماهی آب را میشیارد.
باد میگذرد.چلچله میچرخد.و نگاه من گم میشود.
ماهی زنجیری آب است و من زنجیری رنج.
نگاهت خاک شدنی ، لبخندت پلاسیدنی است.
سایه را بر تو فرو افکنده ام ، تا بت من شوی.
نزدیک تو میایم ، بوی باران میشنوم : به تو میرسم ، تنها میشوم.
کنار تو تنها تر شده ام.از تو تا اوج تو ، زندگی من گسترده است.
از من تا من ، تو گسترده ای.
با تو برخوردم، به راز پرستش پیوستم.
از تو به راه افتادم، به جلوه رنج رسیدم.
و با این همه ای شفاف!
و با این همه ای شگرف!
مرا راهی از تو بدر نیست.
زمین باران را صدا میزند، من تو را.
پیکرم را زنجیری دستانم میسازم، نا زمان را زندانی کنم.
باد میدود ، و خاکستر تلاشم را میبرد.
چلچله میچرخد. گردش ماهی آب را میشیارد.فواره میجهد:لحظه من پر میشود.

سهراب سپهری

سه‌شنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۵

...


گاهی آدم دلش تنگ میشه
اون وقت هی بهانه گیری میکنه
امان از دلی که بهانه گیر بشه.
امان!

جمعه، دی ۱۵، ۱۳۸۵

رفع تکلیف

دیروز با آراد رفته بودیم مرکز خریدی به نام "ابن بطوطه" در دبی. در قسمت غذا خوریش به رستوران ایرانی برخوردیم به نام " نون و کباب" . که الحق هم فیمتش خیلی خوب بود و هم غذاش.
اما چیزی که خیلی خیلی جلب توجه مرا کرد. ظرف شیشه ای بود که جلوی صندوق دار بود تا مشتریها اگر میل دارند انعامی بذارند. این قسمت هم خیلی عادی است ، اما محتویات داخل ظرف بسیار جالب بود

3 عدد اسکناس از سه کشور مختلف. ( دلار- درهم- ریال) که دلار و درهمش هم چون گوشه نداشت
انداخته بودند داخل ظرف




سه‌شنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۵

دعای سال نوی میلادی




دوست عزیز ، خدای بزرگ عشق به شما عوض دهد
شما را هم در خوابهایتان تبدیل به گل کند.
غم و دلتنگی را از خود دور کنید
زندگی دوست داشتنی است. اما روزهایش کوتاه،
و فقط حالا باید از آن لذت ببریم

*********************
فدریکو گارسیا لورکا
پنج نمایشنامه عروسکی
افسون شوم شاپرک