1-یک مدتیه سر کار نمیرم. حدود 1 ماهی میشه. برای کسی مثل من که 8 سال مداوم هر روز صیح پا شده و رفته سر کار ، الان مثل یک تعطیلات دلچسب میمونه. البته قصد ندارم مادام العمر تو تعطیلات باشم.
**********
2-کسی از این
مامان نیلو خبر داره؟ کسی میدونه چرا دیگه نمینویسه؟
از
بیگانه چطور؟
آخه این انصاف نیست. همینجوری بی خبر میذارن میرن و یا دیر به دیر مینویسن.
این وبلاگ شهر هم واسه خودش قاعده داره آخه. رسم همسایگی. نون و نمک خوردن..بابا نمیگین دل آدم شور میفته.
***********
3-این وبلاگ را جدیدا کشف کردم.
خیابانگردیه نظرم بیشتر تو کار ادبیات است که همین قسمتش کلی برای من خوشایند بود.
**************
4- در هفته ای که گذشت من یادم رفت روز تولد
سهراب سپهری ، 15 مهر را، یک یاد آوری بکنم.
به کتابش که تفال زدم این آمد.
نيايش
نور را پيموديم ، دشت طلا را در نوشتيم
.افسانه را چيديم ، و پلاسيده فكنديم.
كنار شنزار ، آفتابي سايه وار ، ما را نواخت. درنگي كرديم.
بر لب رود پهناور رمز روياها را سر بريديم.ابري رسيد ، و ما ديده فرو بستيم.
ظلمت شكافت ، زهره را ديديم ، و به ستيغ بر آمديم.
آذرخشي فرود آمد ، و ما را در ستايش فرو ديد.
لرزان ، گريستيم. خندان ، گريستيم. رگباري فرو كوفت : از در همدلي بوديم.سياهي رفت ، سر به آبي آسمان ستوديم ، در خور آسمانها شديم.
سايه را به دره رها كرديم. لبخند را به فراخناي تهي فشانديم .
سكوت ما به هم پيوست ، و ما "ما" شديم . تنهايي ما در دشت طلا دامن كشيد.آفتاب از چهره ما ترسيد .دريافتيم ، و خنده زديم.نهفتيم و سوختيم.هر چه بهم تر ، تنها تر.،از ستيغ جدا شديم: من به خاك آمدم،و بنده شدم .تو بالا رفتي، و خدا شدي . **********
5- خواستم اینحا یاد آوری کنم که زیر هر عکسی که من میذارم ، معمولا یک آهنگ هست که با کلیک کردن روی عکس مییتوانید گوش کنید.