چهارشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۵

تهران بازی!!

سلام. من هنوز تهرانم. حالم خوبه. خیلی خوب. جای همتون خالی. همه همتون.
امشب دارم میرم دربند. تا گردو تازه و لواشک وآلو کوهی بخورم. تا کباب کوبیده بخورم با ریحون تازه و قلیون بکشم. جاتون خالی.
هیچ چیز اینجا اذیتم نمیکند و این عالی است.
کارهای اداری هم مثل همیشه است. از قدیم همینطور بوده هنوز هم همینجور است. از این اتاق به آن اتاق. !
چندیدن و چند کتاب خریده ام که آمارش از دستم در رفته. اما چند تاش گل سر سبد است. مثل
زنبق نوشته هرمان هسه
اوهام نوشته ریچارد باخ
چند تا کتاب خواندم مثل ناتور دشت نوشته سلینجر که بدک نبود اما من از جنگل واژگون بیشتر خوشم اومده بود. و این کتاب خانم جزایری دوما به نام عطر سنبل ، بوی کاج که خیلی چنگی به دل نزد.
چند تاییم فیلم دیدم. مثل : طبل بزرگ زیر پای چپ که زیبا بود .....
بازم بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جاتون خالی.