شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۵

سر نخ این اوضاع...

بعضی وقتها بعضی آهنگها دقیقا حرف دل منه!!
از جمله ( این آهنگ) به نظرم دقیقا برای شرایط فعلی خونده شده

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۵

بگیر بگیر!!!!

الان که دوباره این برنامه امر به معروف و نهی از منکر شروع شده و به لباس و پوشش افراد ( مخصوصا خانمها) گیر میدن. یاد دوران مدرسه خودم افتادم.
یادمه اون موقع ها ( اواخر دهه 60 تا اواخره 70)که دوران راهنمایی و دبیرستان من بود ما حق نداشتیم رنگهایی به غیر از مشکی -سرمه ای- قهوه ای و سفید بپوشیم و اینها را باید در تمام وسایلمون رعایت میکردیم از رنگ کیف و کاپشن و جوراب تا لباس ورزشی.
یادمه اون موقع مده کاکل و یا فوکل برای دخترا بود و همه موهاشونو میذاشتن جولو ( خودتون که یادتونه) ما مدیرمون گاهی دمه راهرو کلاسها وای میساد با قیچی و هر کی موهاش این ریختی بیرون بود یا از پشت مقنعه بیرون بود بی تعارف قیچی میزد.
من راهنمایی زینب میرفتم تو میدان محسنی تهران. دبیرستان هم همانجا میرفتم .دبیرستان زینب خیابان بهروز - میدان محسنی.
اون منطقه خودش برای خودش شرایط خاصی داشت که الان هم همینجوره. . مثلا ما مقنعه هایی که سرمون میکردیم بلندتر از حد معمول بود یعنی تا کمرمون بود.
مقنعه ها حتما باید چانه دار میبود و اصلا کله قندی برای دانش اموزان مقاطع دبیرستان مجاز نبود.
هر از گاهی میرختن تو کلاسها و کیفهامونو میگشتن . حق استفاده از هیچ گونه زیور الاتی را نداشتیم به جز ساعت.. اصلاح صورت و ناخن بلند هم که باید خوابشو میدیدیم.
این شرایط حاکم در آن زمان بود و فقط مال مدرسه ما نبود.
یادمه پسرهایی که در اون حوالی بودن و آستین کوتاه تنشون میکردن. کمیته میامد و دستهاشون با رنگ مشکی رنگ میکرد
خلاصه بساطی بود واسه خودش.
.یادمه بینومو جاسوس میذاشتن. بچه های 17-18 ساله انتطامات داشتن که ناخنها و رنگ جورابهاشون چک شه
....
خلاصه چه دورانی بود...

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۵

ناب و شنیدنی


شنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۵

سهراب سپهری


یادداشتهایی درباره کتاب اتاق آبی اگر سهراب سپهری میماند و آن را تکمیل میکرد:
  • در باغ ایرانی جوی آب با کاشیهای آبی چیزی است بیش از نصف آسمان ، چیزی است مقدم بر انعکاس آبی آسمان.
  • فقدان ترس در شمال است ( اشاره به ترس مادر از مار در اتاق آبی)
  • فرود جوهر الهی در یک مجسمه یا یک شی . در اتاق آبی به این موضوع فکر کنم یا در قلب
  • به درخت معرفت اشاره کنم.
  • تماشای جرقه هایی که از برگ جدا میشود Aura
  • به نارسیس و عکس او در آب اشاره کنم.
  • پرواز با پر عشق در هوای قرب.
  • آدمها هم مثل بناها فرو میریزند و خرد میشوند.
  • و.....

برگرفته از کتاب .... هنوز در سفرم

به مناسبت سالگرد فوت این شاعر دوست داشتنی در یک اردیبهشت 1359 خورشیدی

چهارشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۵

افسانه آه *

امروز رفته بودم نمایشگاهی در دبی.جلوی یکی از غرفه ها که صاحبش ایرانی بود ایستادم و سر صحبت باز شد.
صاحب غرفه: شما کجا زندگی میکنید؟
من: دبی
صاحب غرفه:خوش به حالتون!
همکاره صاحب غرفه: خوش به حال جفتتون!
من: چطور ؟مگه شما کجا زندگی میکنید؟
صاحب غرفه: دهاتی به اسم نیو یورک!!!!!
همکار صاحب غرفه: بنده هم در ایران
من( رو به همکار صاحب غرفه): خوش به حال شما که در ایرانید.
* فیلمی ساخته خانم تهمینه میلانی

یکشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۵

تفال

... خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
-نه، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله ای هست.
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دلاویز و ترد نیلوفر ،
همیشه فاصله ای هست...
مسافر-سهراب سپهری

شنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۵

ضرب المثل عربی



نخستین بار که مرا بفریبی تقصیر توست ؛ بار دوم تقصیر از من است.

سه‌شنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۵

تفاوت از زمین تا آسمان است!

به نظر من یک فرق اساسی که بین آقایان و خانوم ها وجود داره در توجه به تمیز و مرتب بودن محیط زندگی یا کار است.
به نظر من در این مورد اقایان به چند دسته تقسیم میشن:
  1. افرادی که اگر 100 سالم ظرف میوه وسط سالن رو زمین باشه امکان نداره برش دارن بذارن سره جاش و هر دفعه پاشونو بلند میکنند و از روش رد میشن. بنابر این ازشون توقعی نیست که خاک روی مونیتور و یا ظرفهای نشسته خیلی جلب توجهشونو بکنه.
  2. یک گروهی ظرف میوه را میبینند اما باز هم سر جاش نمیذارند . بلکه فقط از سر راه خودشون برش میدارند.(یا نمیدونن جاش کجاست یا اصولا مهم نیست)
  3. گروهی هم همیشه منتظرند که یک کسی پیدا شه و ظرف را برداره. و اگر پیدا نشه !!منتظر معجزه میمونند ( ظرف را میبینند. میدانند هم جاش اون وسط نیس . اما باز انقدر ها مهم نیست که زندگی را مختل کنه و بخوان براش انرژی صرف کنند)
  4. بعضیهاشونم که تمییزن دیگه شورشو در میارن و اصولا تو گروه وسواسیا جا میگیرن. ولی باز هم خودشون دست به سیاه و سفید نمیزنند بلکه بقیه ( همسر- مادر- منشی- خدمتکار) وظیفه داره همه جا رو مثل گل کنه تازه آقا بازم ایراد میگیره.

خلاصه.....تنها جای امیدواری اون گروهین که حدا قل وقتی بهشون میگی : میشه این لباساتو بذاری سر جاش ،میگه چشم! و بعد از چند تا چشم گفتن انجام میده

یا اگر ازش بخوای تو تی کشیدن کمکت کنه بهت نه نمیگه..

..هیچ وقت نباید انتظار داشت که خود جوش پیشنهاد بده که بیا خونه را تمییز کنیم. یا خودش برای این تمییزی یا نظم اقدامی بکنه

حالا بر عکسش خانومها که دیگه نیاز به توضیح نداره

شنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۸۵

از هر چمن گلی-2

  1. کلاسهای دانشگاه از پنجشنبه شروع شد. 16 واحد درسی این ترم دارم. مکاتب و زمینه های روانشناسی.
  2. یکی از مزخرفترین کتابهایی که تا حالا خوندم کتاب "کتاب تاریکی" نوشته " هیوا مسیح" است. هر چقدر از کتابهای قبلی این نویسنده من لذت بردم از این یکی.... !!! فکر کنم این کتاب و فقط واسه خودش نوشته. چون من به عنوان خواننده هیچی ازش نفهمیدم.
  3. یک بازی با اعداد امروز به دستم رسید. جالبه . دوست داشتید امتحان کنید . اگر رازشم فهمیدید به منم بگبن تا از حالت علامت سئوالی خارج بشم.
  4. باور نکردنیه . اما هنوز هوای دبی خنکه .
  5. اون کنار ( سمت راست ) یه جای کوچولو هست که من گاهی توش به مطالبی که دوست دارم لینک میدم

چهارشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۵

جمله هایی برای دل من

  • انسان دو مشکل بزرگ دارد: اول ، از کجا باید شروع کند و دوم ، کجا باید توقف کند.
  • باید پیش میرفتم تا کسی را بیابم که برای دیدار با من به دنیا آمده بود
  • میتواند دوست بدارد بی آنکه احساس حقارت کند.
  • قدر مهلتی را بدان که در این دنیا داری خدا همیشه تو را میبخشد. تو هم ببخش.
  • آزادی مطلق وجود ندارد. چیزی که وجود دارد آزادی انتخاب است.
  • صدمه خوردم. اما کاری را کردم که دلم میخواست!

کتاب زهیر- پائولو کوئیلو

یکشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۵

کتاب !!!

چاپ شده به سال 2535 شاهنشاهی
لطفا به جلد توجه لازم را میذول بفرمایید!!!!!!!!!!!!!!!!!!