شنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۵

صورت من


و حالا.........................
نقاب را بردارم ؟ !
یا بگذارم؟ !
طاقت دیدن کدام را داری؟

چهارشنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۵

عمو نوروز من

صبح که از خواب پاشدم.طبق عادت همیشگی این موقع سال دستم را بردم زیر بالش. همینجور خواب آلوده دستم و کشیدم این ور اون ور. اما اثری از کادوی "عمو نوروز" نبود
بعد چشمامو باز کردم. نگاهی کردم به کناره تخت. پایین تخت. اما نبود.
از قرار امسال هم عمو نوروز منو یادش رفته. بازم از قلم افتادم. این پنجمین ساله..
اون موقع ها روز اول عید که میشد تمام ذوق وشوقم این بود که ببینم امسال هم عمو نوروز فهمیده من ازش چی میخوام. و فهمیده بودم. . هر چقدرم یواشکی پیش خودم آرزو میکردم. بازم درست میفهمید برام کادو رو میاورد. هر چقدر بیدار موندم تا ببینمش نشد که نشد ، بزرگتر که شدم بو بردم که این عمو نوروز با "بابا" یه نسبتی باید داشته باشه. از پنج ساله پیش تا حالا که من و بابا پیش هم نیستیم از کادوی عمو نوروزم خبری نیست.
حالا دیگه مطمین شدم خودش بوده این همه سال. معجزه و امید صبح روز اول عیدم خود خود بابا بوده.
پیش خودم فکر میکنم که چه زحمتی میکشیده تا بفهمه من چی آرزو میکنه. چقدر بیدار میمونده تا من خوابم ببره و کادو رو آروم بذاره زیر بالشم و بعد پاور چین پاورچین بره بیرون.
اما عیب نداره.
شاید سال دیگه عید آرزوی من هم بره جز لیست خریدهای عمو نوروز. تا سال دیگه اول فروردین من امیدوارم و تو دلم باز هم آرزوی یک کادوی خوب میکنم.
تا عمو نوروز من شب بیاد بذاره زیر بالشم و صبح منتظر باشه تا عکس العملم را ببینه.
پس عمو نوروز عزیزم من از همین الان اعلا م میکنم که دلم میخواد برای سال دیگه برام یه بابا بیاری بذاری کناره تختم. فقط این بین خودمون بمونه ها . یه وقت بقیه نفهمن. مخصوصا بابا!

یکشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۴

سال نو مبارک


امیدوارم سال جدید ،سال بسیار بسیار خوبی برای همتون باشه. .
تنتوتن سالم. دلتون شاد. رو حتون وسیع. جیباتون پر پول. لبتون خندون. دستاتون بخشنده و خدایتان در کنار و همراهتان باشه.
این آهنگ هم تقدیم به همه دوستان عزیزم. بزنین و برقصین و خوش باشین

شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۴

آزادی


چهارشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۴

چهار شنبه سوری





( کلیک بفرمایید)
www.dubaiphoto.com عکس از سایت

شنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۴

منزل نو


این وبلاگ باطراحی زیبایش و هرآنچه که درش میبینید یک هدیه است. از یک دوست بسیار خوب که همین دنیای وبلاگستان دو سال
پیش به من معرفی کرد.
انسانی مهربان،صمیمی،خوش برخورد و هنرمند.
بی توقع و همراهو خوش مشرب.. خلاصه مطلب یک دوست به تمام معنا. ( آنهایی که میشناسنش میدونن من چی میگم)
آبچینوس عزیز بابت هدیه زیبایت ممنون.

شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۴

زهر خند




يک چيزی در من دگرگون شده است.
يک چيزی از وجودم رخت بر بسته است.
و رفته است
تعادلم به هم خورده
ضعيف شده ام.
و عجيب تند خو و بی حوصله.
...
چرا نميخندم؟ از ته دل.
يک بار خيلی قبل تر ها هم اينگونه شده بودم
و چقدر تنها شدم آن موقع.

و در تنهايی چه زيبا پيدا شدم.

چهارشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۴

از هر چمن گلی

امتحان را دادم . و همينطور سمينار را. هنوز زندم. موضوع سمينار را « تای چی چوان» انتخاب کردم و بد از کار در نيومد.
دو روز و نصفی در دبی عين چی بارون اومد و نتيجش اين شد که در حال حاضر از ۷ جای سقف خانه ما دارد آب چکه ميکند. مهندسين و عمله هاشونم که دريغ و درد که يک کلمه حرف حاليشون بشه. خلاصه عين فيلم اجاره نشينها بنده جا به جای خونه لگن گذاشتم و از موسيقی دل انگيز چيليک چيليک لذت ميبرم. اميدوارم زودتر اين سقف خشک شه.
اين کارتونهای جديد را ديدی چه دوبله ای کردنش ايرانيها؟؟ فوق العاده است . اين عصر يخبندان که دل منو برده.
سعی ميکنم دفعه ديگه اين گياه کاوا کاوا را يک توضيحکی بدم . حد اقل شما از تحقيق من استفاده ببريد.